روزها مثل برق و باد میگذره ...گاهی حس میکنم سرعتشون خیلی از من بیشتره تا بیام اتفاقات امروز رو حلاجی کنم میبینم فردا شب شد روتیشن اول ترم یکی مونده به آخر تموم شد ...
اگه اتفاقی اون کتاب رو توی کتابخونه ی خاله کوچیکه پیدا نکرده بودم نمیدونم چجوری می خواستم کنار بیام با این چالش های زندگی روزای سخت و آسون زیاد بودن اما همشون به سرعت گذشت ....
از نیدل استیک گرفته تا دعوای تو کنگره و پست بخش ترمیمی و ... همه ش چالش بود ... نه خسته نیستم باید باشم ولی نیسم زندگی همینه پر از چالشه باید جنگید مقاومت کرد ... درس گرفت و تجربه کرد.