هنوز یک هفته از قضیه نگذشته بود که دچار ترافیک کیسی شدم ! سه مورد در یک زمان !!
نشستم برنامه ریزی کردم که کدومو اول ببینم و قرار شد اونی که احتمال قبول شدنش کمتره ببینم و زود ردش کنم و اونی که احتمالش بیشتره بزارم برای آخر !! :)
مادر دوماد یکی از شبهای اوایل ماه رمضون تو یکی از هتلای شاخص برای اینجور مراسما قرار گذاشت ! ما هم تیپ خارسو کُش زدیم و رفتیم سر قرار !
پسر متولد 66ولی بسیار baby face ! و گوگولی مگولی بود ... و این گوگولی مگولی بودن به قدری زیاد بود که دیگه دلو میزد !
منتظر بودم مثه قبلی طومار دربیاره اما خب سوالی نداشت !
و ازم خواست خودمو معرفی کنم
منم تو یه جمله گفتم فلانی هستم 24 ساله از اینجا
و شما ؟
اونم شروع کرد از اسم و فامیل و شماره شناسنامه و نام پدر و مادر و تاریخ تولد خودشو داداشش و خواهراش و شغل خواهرا و شوهر خواهرا و بچه خواهرا و ...... ! گفت :|
و من همش با لبخند ملیح سرتکون میدادم !
بعد رسیدیم به همون سوالای کلیشه ای تفریحات و اینا
که منم گفتم مسافرت خیلی دوس دارم و هدفم تو زندگی دیدن دنیاست!
که اونم لبخند ملیحی زد و گف من ممنوع الخروجم !
بعدم باهم زدیم زیرخنده و ادامه جلسه به بحث در مورد تجهیزات دندونپزشکی و کامپوزیت و قدرت ساکشن های بخش جراحی و ... گذشت ! :)
رشته ش مهندسی پزشکی بود فکر کنم شایدم مواد یادم نیست اما در کل آدم فانی بود !
و به من گف که اخلاقتون فوق العاده ست و خیلی خوش اخلاقین ! :)
و من به خودم غره شدم ! خدافظی کردیم و اومدیم خونه !
- ۹۶/۰۶/۱۴
که منم گفتم مسافرت خیلی دوس دارم و هدفم تو زندگی دیدن دنیاست!
که اونم لبخند ملیحی زد و گف من ممنوع الخروجم !
اینجا اوج تفاهمتون بوده.. :))